دستم نه اما دلم به هنگام نوشتن نام تو میلرزد!
با قلم بازی نمیکنم... ساده میگویم: بیا
مگر چه میشود آخر...
تو برگرد من قول میدهم همانی می شوم که تو می خواهی
تو بیا.. من عوض می شوم...
تو بیا.. من حرف نمیزنم !
تو بیا.. بهانه نمیگیرم... ناراحت نمیشوم...
همانطور که تو میخواهی لباس میپوشم...
تو بیا... بابت شیطنت هایم گونه ام را گاز بگیر.. من قول میدهم دردم نگیرد!
نمیدانم.... فقط باش !
هر طور که میخواهی باش.
خواهش میکنم بیا
هنوز هم فاصله ی ما همان 8 شماره ی پیشین است...
اگر بیایی قول میدهم هر شب ستاره هارا باهم بشماریم.
قول میدهم هر وقت خوابت برد بیایم و رویت را پتو بکشم...
اگر بیایی دیگر به جای تو دور خودم بالش نمیچینم...!
اگر بیایی قول میدهم این بار دست هایت را محکم تر بگیرم
و بگویم : چقدر خوب است باهم هستیم... رویا میبینم ؟؟؟؟ شاید...
اما اگر بیایی آن وقت من میمانم و تعبیر این رویاها...
بیا هر وقت دلت را زدم برایم چمدان جمع کن
بیا... خواهش میکنم
نظرات شما عزیزان: